من عاقبت از اینجا خواهم رفت
پروانه ای که با شب می رفت
این فال را برای دلم دید.
دیری است٬
مثل ستاره ها چمدانم را
از شوق ماهیان و تنهایی خودم
پر کرده ام٬ ولی
مهلت نمی دهند که مثل کبوتری
در شرم صبح پر بگشایم
با یک سبد ترانه و لبخد
خود را به کاروان برسانم.
اما٬
من عاقبت از اینجا خواهم رفت
پروانه ای که با شب می رفت٬
این فال را برای دلم دید...
«دکتر شفیعی کدکنی»
نظرات شما عزیزان: