من در این نقطه ی دور
در بلاتکلیفی
در کش و قوس خیالی جانکاه
به افق چشم بدوزم تاکی!؟
بی سبب منتظر معجزه ام
بی ثمر دیده بر این راه کبود
میروم در پی تو
سالها آمدو رفت
بارها من دیدم
کوچ مرغان غزلخوان چمن
سفر چلچله ها
کوچ برف از دل کوهسار بلند
کوچ هر فصلی را
لیک یاد تو زدل کوچ نکرد
نظرات شما عزیزان: